این کتاب داستان طنز و جذاب پسر نوجوانی به نام گرگ هفلی را در خود جای داده که از اتفاقات زندگی روزمره و افکارش می نویسد. او پسر شر و شیطانی است که هر روز ماجرایی عجیب و غریب را تجربه می کند. از نظر گرگ تابستان مساوی است با سه ماه احساس گناه کردن، فقط به این دلیل که آن چه او در مورد تعطیلات تابستانی فکر می کند متفاوت با دیگران است؛ گرگ دوست دارد همه ی روزهای تابستان را در خانه جلو تلویزیون بنشیند، پرده ها را بکشد و در کمال آرامش پلی استیشن بازی کند، اما مامانش معتقد است که در چنین روزهایی عجیب است که یک بچه از نور آفتاب و هوای خوب استفاده نکند و در خانه بماند! پس همه تلاشش را می کند تا به هر بهانه ای شده گرگ را از خانه بیرون بکشد، حتی اگر اصلا به او خوش نگذرد.