در این کتاب با دغدغههای فردی آشنا میشوید که شاید خیلیها او را میشناسند و برای خیلیها مفید بوده است، ولی افراد کمی به او اهمیت میدهند و بود و نبودش برای کسی مهم نیست. بهخصوص اینکه زنها از این شخص متنفرند؛ چون نمیتواند خودخواه و جسور باشد و قوانین خودش را داشته باشد و خوب و بد را خودش تعریف کند. این شخص، آدم بهخصوصی نیست، شاید این شخص، من باشم یا تو یا کس دیگری که او را میشناسی. با این که امیدوارم بتوانید با شخصیت این کتاب ارتباط برقرار کنید، این بیشتر یک بیان است تا یک رمان داغ و سرگرمکننده. یک بیان از شخصیتی که ممکن است در شما حسی مرکب از ترحم، تحسین و تنفر برانگیزد. گاهی شنیدن داستان دردهای دیگران میتواند جالب باشد. این کتاب میکوشد داستان دردهای شخصیت داستان را به شما منتقل کند، به طوری که بتوانید آن را به خوبی درک کنید، انگار که خود شخصیت داستان هستید. این کتاب با همۀ کتابهایی که در مورد موفقیت خواندهاید فرق دارد. این کتاب، به شما یاد نخواهد داد چطور موفق شوید؛ چون شخصیت اصلی کتاب، هیچوقت آدم موفقی نبوده است. با این حال، خوب میتواند خودش را ابراز کند. او میتواند دردهای خود را بدون هیچ گونه سرپوشی، عریان و فریبنده در منظر خواننده قرار دهد. در این کتاب، یاد میگیرید چطور شکست بخورید، یاد میگیرید چطور زمان خود را تلف کنید، چطور خود را در گذشته حبس کنید، چطور احساس حقارت کنید، چطور خود را اسیر انتقام نمایید و چطور به امید فرداهای بهتر نفس بکشید و کل حسهای خود را در حال بُکشید! همچنین یاد میگیرید با عشق، قهر کنید و خود را از آن محروم نمایید و اینگونه، بزرگترین درد بشر را تجربه کنید.