آنها که هوشنگ گلشیری و محفلهای داستانیاش را میشناختند، بدون شک "محمد تقوی" را به عنوان نزدیکترینِ شاگردهای او به یاد میآورند. کسی که بیش از هر وجه دیگری، کالبدشکافی داستان را بهخوبی از گلشیری آموخته…
داستانشناسی که حال با تکیه بر دانش داستانیاش به بررسی برخی از آثار و برشی از احوال استاد پرداخته تا دیگران نیز از جهان پررمز و راز کیمیاگر بزرگ داستان فارسی آگاه شوند…
مثلاً آنجا که مینویسد؛
«هوشنگ گلشیری در محدودهای بهشدت ایرانی قلم میزد و دل مشغولیهایش او را به هر طرف که میبرد، سرانجام به همین خاک دامنگیر بازمیگرداند. به سوی مقولاتی که مردمان این سرزمین را زنده و مرده، از دیروز تا فردا به یکدیگر پیوند میدهد.
شاید از این منظر بتوانیم تأثیر او را بر جهان تحلیل کنیم، تأثیری که خواه ناخواه دارای یک وجههی اجتماعی هم هست. اگر بپذیریم او از ناخودآگاه مشترکی تأثیر پذیرفته است که در ذهنیت همهی ماست چارهای نخواهیم داشت جز آنکه بپذیریم بنابر قانون عمل و عکسالعمل او هم به جهان و ناخودآگاه جمعی ما تأثیر گذاشته است و باید نشانههای این تغییر و تحول را پیدا کنیم. شاید او راهی باز کرده باشد تا بفهمیم انسان ایرانی، انسان تراژیک ایرانی در بزنگاه ها چطور عمل میکند.»
تقوی در احضار مغان با چنین خط و مشی متفاوتی اقدام به ردیابی نشانههایی میکند که به واسطهی آنها میتوان به عملکرد انسان تراژیک ایرانی در بزنگاه های تاریخی پی برد. بزنگاههایی که گلشیری کاملاً کیمیاگرانه آنها را در بطن آثارش پیشگویی کرده است.