«ما در خون چشم به دنیا میگشاییم، در خون زن میشویم، در خون وضع حمل میکنیم و همین حالا هم خون جاری است. گویی زمین آنقدر که باید خون زنان را ننوشیده است. گویی خاک عراق هنوز تشنهٔ مرگ است، تشنهٔ خون، تشنهٔ معصومیت. بابل به اندازهٔ کافی خون ننوشیده است. مدتها لب رود انتظار کشیدم تا ببینم آب سرخ میشود.»
امیلیین ملفتو، روزنامهنگار و عکاس، در این نخستین رمانش راوی زندگی یک زن است در عراق اسیر جنگ و خون و خشونت.