برای شکوه خانم هیچ چیز آن قدرها خوب و جالب نبود. ایشان در خانه ی خیلی بزرگی زندگی می کردند که دورتادورش باغچه و درخت بود.
شکوه خانم در رختخوابی پهن و حسابی می خوابیدند که رواندازها و روبالشی هایی از ابریشم داشت.
در وانی طلایی حمام می کردند.
و غذاهایی مخصوص و گران قیمت در ظرف هایی طلایی نوش جان می کردند.
وای! واقعا که این خانم زندگی باشکوهی داشتند!
دست کم خودشان این طور فکر می کردند.
شکوه خانم فقط به فکر خودشان بودند.
در واقع خیلی کم به چیزهای دیگر فکر می کردند.