«پروانه» که ازدواج موفقی نداشت، با مرگ همسرش احساس رهایی و آرامش میکند و تصمیم میگیرد باقی روزهای عمر را با برنامهریزی و به دلخواه خویش بگذراند. اما بازی سرنوشت به گونهای دیگر است. او مورد توجه مردی قرار میگیرد و تمامی تلاش اطرافیان برای دور نگاه داشتن این دو از هم بینتیجه میماند و امیرعلی به پروانه بدبین میشود و خیال میکند او زنی دسیسهچین و مکار است. ولی سرانجام به پاکی وی پی میبرد و از او تقاضای ازدواج میکند.