این کتاب به تأثیر عوامل مختلف مانند غرب، روشنفکران، روحانیون، بازاریان و بازرگانان و تاثیر نشریات، انجمنها، تشکلها و احزاب در مشروطه پرداخته و چنانکه در مقدمه آورده است: به مسـأله تجدد ایرانی، یعنی قانون اساسی مشـروطه، بـه مثابۀ اولین «گّلِ» دموکراسی قانونی به «گِل» استبداد پرآب ایرانی می پردازد! و مینویسد: از نظرگاه طیفی از روحانیت، «کلمۀ قبیحه و خبیثۀ آزادی»، در ایران رخنه و رسوخ یافت. رسـتاخیزی بود آن خیز تاریخی مردم؛ و میرفت تا برای همیشه حلقه از حلقوم ملت بردارد.... انقلاب مشـروطه، شناسنامۀ آزادیخواهی و عدالت طلبی ملت ایران و سیل خشم و خیالهای خفته و غیظ و غضبهای نهفتۀ مردم بر سر سد استبداد بود، کـه با آن، جابه جایی بنیادینی میان «ماکروفیزیک قـدرت شـاه» و «میکروفیزیک قدرت مردم» در سـاحت حقوقی اتفـاق افتاد. در ایران، قانون اساسی مشـروطه، مهمترین نماد گسل و گسست میان جهان جدید و قدیم، و بهترین نمونۀ شکست نظری آتوریتههای سنتی اسـت، کـه بـا آن مفاهیم مدرن وسعت یافت، انگارههای سنتی زنگار باخت، و نوعی گسست معرفتی در ساخت و ساحت حقوق پدید آمد. بدین سان، تئوری «چه کسی باید حکومت کند؟» جای خود را به نظریۀ «چگونه باید حکومت کرد؟» داد.