ایتن دوازده سال دارد که با تراژدی مرگ دوستش رو به رو می شود.کیسی و ایتن هر روز با هم دست به ماجراجویی میزدند.یکی از همین روزها،کیسی از درخت بلندی پرت میشود و به کما میرود.ایتن خیال میکند کیسی به خواب رفته و باید بیدارش کند.برای همین بارها از خانه فرار میکند اما تلاشش بیفایده است.
والدین ایتن برای برگرداندن ایتن به زندگی عادی به خانه پدر بزرگ ایتن در جورجیا میروند.آیا پدر بزرگ و کرالی، دوستان جدید ایتن، میتوانند به او کمک کنند تا از بنبستی که در آن به دام افتاده بود بیرون برود؟