سودابه و کمال و مهناز و کیومرث و رضا میروند میان کارتنخوابها، توی گالریها، کافهها، گورستان و زندان تا حرف بزنند از کارهایی که میخواهند بکنند اما نمیتوانند، از آدمهایی که نمیخواهند باشند اما هستند، از آیندهایی که یا به مهاجرت ختم میشود یا زندان، از نوشتن و نقاشی کردن و بازیگری، کارهایی که همه آینههایی است برابر خودشان.
شناخت نویسنده از شخصیتهای مختلف اجتماعی به شخصیتپردازی دقیق و بهاندازهای منجر شده است که به خوبی ایدۀ داستانی را پیش میبرند و در توصیف وضعیتی که گرفتارش آمدهاند خوب عمل میکنند.
از مهمترین شاخصههای این رمان و دیگر رمانهای سناپور دیالوگنویسی و تکگوییهایی است که به بهترین نحو عمل میکنند و موقعیتهای مختلف داستان را به تصویر میکشند.
این رمان به دلیل نقد وضعیت سیاسی و اجتماعی سالهای اخیر ایران و به تصویر کشیدن جامعۀ فرهنگی و گروههای مختلفی که بر سرنوشت نسل جوان تاثیرگذار بودهاند میتواند اثری مهم در میان ادبیات داستانی فارسی باشد.
نتیجۀ تسلط نویسنده بر ساختار داستانی، قوام و جاافتادن مضامین و محتوای داستان است.
توصیف وضعیت اسفبار جوانانی شکستخورده، ترسیده و ناامید که بارآمدۀ پدر و مادرانی گرفتار در گذشتهای تاریک بودهاند اما دست از حیات اجتماعی نشسته و از آن فرار نکردهاند از نقاط قوت رمان آخر سناپور است.