در قصۀ «وقتی کسی خمیازه میکشد» میخوانیم: روزی تمساحی که قورباغه، گنجشک و دختر کوچولویی را خورده بود، در حال استراحت در زیر درختی بود. دختر کوچولو داشت فکر میکرد که چگونه میتوانند از دهان تمساح بیرون بیاید. او تصمیم گرفت تا مسابقۀ خمیازه کشیدن با هم بدهند. بعد از آن قورباغه، گنجشک و دختر کوچولو خمیازه کشیدند و تمساح که میخواست برنده شود، دهانش را بیشتر از بقیه باز کرد و همین باعث شد که آن سه، بیرون بیایند و فرار کنند. کتاب حاضر شمارۀ 3 از مجموعۀ «قصههای قد و نیم قد برای کودکان»، و دربرگیرندۀ 7 قصۀ کوتاه تخیلی برای کودکان گروه سنی «ب» است. عنوانهای داستانها عبارتاند از: پنج شمع همیشه روشن؛ وقتی کسی خمیازه میکشد؛ یک خبر خیلی خوب؛ این پسره؛ چه آرزوی شیرینی؛ هزار ماه کوچک و خیس؛ و ماه لاغرمردنی.