در قصۀ «چه گربههای گرمی و نرمی» میخوانیم: یک روز که برف میبارید، چند گربه که از بارش دانههای برف روی تنشان ناراضی بودند، تصمیم گرفتند تا یکبار خودشان روی برفها ببارند. آنها دستهجمعی روی بلندترین برج شهر رفتند و همگی با هم پایین پریدند. تعدادی از گربهها مردند و بقیه هم دست و پا و سرشان شکست. اما برفها که بری اولینبار سرما را احساس نمیکردند خیلی خوشحال بودند و از گرم و نرمی گربهها لذت بردند. کتاب حاضر شمارۀ 7 از مجموعه «قصههای قد و نیمقد برای کودکان»، و دربرگیرندۀ 7 داستان کوتاه تخیلی برای کودکان گروه سنی «ب» است. عنوانهای این داستانها عبارتاند از: دهان این پسر کجاست؟، برای اولینبار، سه موش و یک گربه، روزی که ستارهها به آرایشگاه رفتند، چه گربههای گرم و نرمی، پیتیکو پیتیکو، و گرهی که بازنشد.