آخرین روزهای دسامبر ۲۰۰۴. دهکدهای دورافتاده در چچن. حوا، دختربچهٔ هشت ساله در جنگل پناه گرفته است. سربازان روس را میبیند که پدرش را میبرند و خانهشان را به آتش میکشند. احمد، همسایه و دوست دیرین پدرش، او را با خود میبرد و به بیمارستان بمبارانشدهای پناه میبرند که سونیا، یگانه پزشک آنجا، به مداوای مجروحان جنگ داخلی مشغول است. و در طی پنج روز پرماجرا سونیا، ناتاشا، احمد، حوا، حسن و رمضان به گذشتههایشان برمیگردند تا اسرار درهمپیچیدهای از عشق و خیانت و بخشش را برملا کنند که زندگی آنها را به هم وصل میکند و سرنوشتشان را رقم میزند.