گولگولاخین، فین و فین و فین، دماغشو بالا کشید. دوید و دوید.
رسید به خرسِ ماهیگیر، هُلش داد، گفت: «نگیر! ماهی نگیر! خودتو بگیر!»
ماهیهاشو یه لقمه کرد و بیشتر، قِرچ و قُوروچ و قُوروچتر، ماهیها با دُم و سَر، خندید و رفت جلوتر.