شیر نشو در فضای معاصر و ایران امروز روایت میشود. داستان اهالی روستای رهشا که چند روز مانده محرم، خیمۀ معروف عزاداریشان که بسیار قدیمی و با اصالت بود در آتشسوزی از بین میرود.
برای اهالی روستا که همگی مستقیم و غیرمستقیم در تعزیهخوانی برای امام حسین (علیهالسلام) نقش دارند، این اتفاقی تلخ و غیرمنتظره است اما آنها میخواهند هرطور شده، امسال هم مراسم تعزیهخوانی روز عاشورا را برگزار کنند.
در این میان قهرمان داستان، جمشید بار بزرگتری هم بر دوش دارد. نوجوانی که هم بار مفقودی و نبودن پدر را به دوش میکشد و هم باید از پس وظیفهای که به او محول شده است بربیاید. وظیفهای که تا پیش از این، پدربزرگ و پدرش آن را انجام دادهاند؛ شیر شدن! جمشید، ترسهای زیادی دارد. یکیاش، ترس از همنام خودش است؛ خورشید! جمشیدی که شیر و خرگوش درونش دائم در حال رفت و آمد هستند.
داستان شیر نشو روایت شیرین و دلچسبی است از تلاش آدمهای ساده و معمولی اطرافمان برای نشان دادن عشقشان به امام حسین. عشقی که آنقدر در وجودشان رسوخ کرده که حتی وقتی میخواهند با هم عادی هم حرف بزنند با زبان اشعار تعزیه منظورشان را منتقل میکنند.
قهرمان، زبان و دغدغههای رمان شیر نشو نوجوانانه هست اما به خوبی میتواند بزرگسالان را هم جذب خودش کند. شیر نشو نوستالژیای است از روزهای عظمت و شوکت تعزیهخوانی در ایران و همینطوری همدلی مردم در سختیهای دوران جنگ.