فیلسوف جوانی بود که آرزو داشت فرزندش هم مثل خودش فیلسوف شود. اما فیلسوفی ذاتی. به همین منظور هر شب در مقابل همسر حاملهاش مینشست و برای کودکی که در شکمش بود قصههای فلسفی تعریف می کرد و کتابهای فلسفی میخواند.
پس از نه ماه و نه ساعت انتظار بالاخره کودک مزبور به دنیا آمد. اما افسوس که مرده بود. او ساعتی پیش از زایمان خودش را از بند نافش دار زده بود.
از علیرضا میراسدالله به جز قصههای غیرمعمولی دو کتاب دیگر با عنوانهای خوی وارونه دیوها و مردم معمولی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.