برای خیلی از ما زنان آسیایی، خصوصا اهالی خاورمیانه بارها و بارها پیش آمده که با حسرت به لباس مورد علاقهمان نگاه کردهایم و ناامید از پوشیدنش با خود فکر میکنیم چرا این اندازه تن زنانۀ نافرم و زیادهبزرگی داریم که بزرگترین سایز این لباس هم به تنمان نمینشیند.
خصوصا نژاد اعراب و ایرانیان که تنی با استخوانبندی درشتتر و برجستگیهای برآمدهتری را نسبت به مردمان شرق آسیا دارند.
اما این تعریف از زیبایی تن زنانه را چه کسی تولید کرده؟ چرا معیارهای زیبایی مساوی با لاغر بودن و قرار گرفتن در شابلونهای برندهای معروف و بنام جهان است که از ما زنی زیبا و خواستنی میسازد؟ مسئلۀ خواسته شدن از کجا در زندگی زنان مهم و حائز اهمیت میشود تا حدی که در تمام لحظاتی که به یکی از جذابترین لذتهای دنیوی، یعنی خوردن و چشیدن مشغولیم ذهنمان عین یک کنتور دقیق در حال شمردن کالری خوراکیهاست تا بعدا به ازایش پوستمان را در گرسنگی و دویدن روی تردمیل بکند؟
کلمۀ حرمسرا که برای مردان غربی پیش از هرچیز تداعیگر عمل جنسی و چشمچرانی است در غرب مشخصات دیگری مییابد و آن درست همین به بند کشیدن زنان در تبدیل آنها به لعبتهایی لاغر و همیشهمضطرب رخ میدهد. غرب برای ساکت کردن شهرزاد و خرمسلطان و انیسالدوله و مهد علیا آنها را به بند و اسارت درونی و مکانهای خفیه عمارتها و برج و باروها نمیکشاند، بلکه او را سرگرم چیزی میکند که سایۀ عظیم خود را بر تمام زندگی زن خواهد گستراند و آن چیزی نیست جز یک عدد. یک عدد بهعنوان سایز تن شما. دور کمر، سایز لباس و ... این سایۀ سیاه، زنان غرب را در بالاترین مسندهای علمی و سیاسی و اجتماعی رها نمیکند. چراکه آنچه زنان را خواستنی میکند، نتیجۀ تلاش و دانش و فعالیتهای اجتماعی آنان نیست، بلکه ماحصل تلاش آنان در پرورش و نگهداری تن خود بر طبق جداول سایزبندی صاحبان صنایع مد است.
مرنیسی در کتاب سفر شهرزاد با دقت و نگاه تیزبین خود به بررسی تفاوتهای نگاه جنسی به زنان در شرق و غرب میپردازد. چه به شکل حرمسراها و اندرونیهای پر از زنان رنگ به رنگ و چه به شکل زنی یگانه در طی تمام سالهای زندگی یک مرد.