کتاب «جهان زندان من است؛ من در خواب رویایی دیدم...» روایت گفتوگوی اسلاوی ژیژک با نادژدا تولوکونیکووا در زمانیست که این خواننده در زندان روسیه و در انتظار روز محاکمهاش به سر میبرد. این گفتوگو که جرقهاش از روایت نادژدا دربارهی رویای نامهنگاریاش با ژیژک زده شده، در واقعیت سرشار از گشودگی و باز شدن دریچههایی رو به سیاست و فرهنگ در جهان امروز است. ژیژک با همان وجد بیمانندش در جهان زندان من است برابر تولوکونیکووا قرار گرفته که با ذهن جوان، خلاق، باهوش، هوشیار و حملهورش، یکی از بهترین دیالوگهای این سالها را میان فیلسوف و هنرمند شکل داده است. جهان زندان من است اعلان جنگ علیه همهی ساختار استثمار و بردگی صاحبان قدرت و سرمایه است که با شواهد و استدلالهای کمنظیرش افسانهی دوگانههای چین/ روسیه و آمریکا را پایان میدهد و همهی آنها را به درستی در یک سو و زمین و انسانهای گرفتار در چنگال آنها را در دیگرسو قرار میدهد.