دختری پانزده ساله به نام «کامبیلی» و برادر بزرگترش، زندگی مرفه و خوبی در شهر «انوگو» در نیجریه دارند. آنها در کنار خانوادهای مهربان در خانهای زیبا زندگی میکنند، به مدرسهای خصوصی میروند، و کاملا از مشکلات و سختیهای دنیا دور هستند. با این حال، همانطور که «کامبیلی» با شرح تأثیرگذار خود آشکار میکند، اوضاع آنقدرها هم که به نظر میرسد، بی نقص نیست. با این که پدر او، فردی سخاوتمند و مورد احترام در نظر گرفته میشود، اما در خانه رفتاری کاملا مستبدانه دارد—خانهای که خاموش و خفقان آور است. همزمان با آغاز آشوب در کشور به خاطر یک کودتای نظامی، «کامبیلی» و برادرش نزد یکی از خویشاوندان خود فرستاده میشوند که یک استاد دانشگاه در خارج از شهر است. آنها آنجا زندگیای را کشف میکنند که ورای محدودیتهای سفت و سخت اعمال شده توسط پدرشان است.