گزیدهای از متن کتاب: «به نیّتت گرهی سبز بر فلک زدهام مباد جز تو نصیب دل فلک زدهام به شوق آنکه به دستت رساند او را باد تمام حرف دلم را به قاصدک زدهام نداشت فایده یک عمر صبر تلخ و فقط به زخم های عمیق دلم نمک زدهام دلم همیشه پر از آه بود و حق دارم اگر هر آینه پهلو به نی لبک زدهام هزار سال گذشتهست و من دلی شدهام که محض یک خبر از جانب تو لک زدهام غلام هر چه سیاه، این سیاه برزنگیست هزار مرتبه این بخت را محک زدهام.»