. همیشه اساس را بر صداقت راوی گذاشتهایم. فرض کردهایم که راوی راست میگوید. معلوم نیست دلیل این خوش خیالی چی ست و از کجا ریشه گرفته. این اعتماد و سرسپردگی بی دلیل، این اطمینان، این ایمان از روی سادگی از کجا آمده؟ اگر راویی قصه به ما دروغ بگوید چه؟ تکلیف ما چه میشود؟ و اگر ما خودمان درون آن داستان دروغین باشیم؟ باید چه کنیم؟
... ولی حالا از کجا معلوم که راوی دروغ میگوید؟ شاید این احساس از بدبینی و توهمهای ما نشأت گرفته. شاید راوی واقعن صادق باشد اما ما، که خود کذابیم، راوی را هم کیش خود پنداشتهایم. حالا چه کنیم؟ چه گرفتاری شدیم؟