این داستان روایت عشق پاک و صادقانۀ دو جوان به نام نیاز و رضا است. نیاز به رضا اعتماد کامل داشت و رضا این اعتماد و اطمینان را به اثبات رسانده بود و همیشه به عشق نیاز وفادار بود. اما رقیب ناکامی به نام شهروز از هر فرصتی برای سست کردن این اعتماد استفاده میکرد و سرانجام در حادثهای باعث مرگ نیاز شد و تقاص گناهان خود را به طرز وحشتناکی داد. اما رضا با اعتقاد به حکم منصفانۀ عادلترین قاضی یعنی خداوند از انتقام گذشت و نیاز به خاطرهای شیرین در روح زندگی رضا باقی ماند.