جورج ریش، هارولد هاچینز، سولو و کراکرز اکنون در یک جهان متناوب به سر میبرند که در آن تمام جهان برعکس دنیای عادی آنهاست (به جای اینکه در دوره کرتاسیوس دوران مزوزوئیک روی درخت نشسته باشند). خوب بد است، باهوش خنگ است، و قهرمانها شرور هستند.
بعد از اینکه آنها متوجه این اتفاقات شدند، میفهمند که رئیس خود را به یک ابرشرور شیطانی به نام کاپیتان تبدیل کردهاند. آنها هیپنوتیزم میشوند که شر هستند. (کراکرها به دلیل زن بودن هیپنوتیزم نمی شوند) سولو بد می شود و به گورج و گود هارولد حمله میکند اما از طرف دیگر کراکرز آنها را نجات میدهد.
قهرمانان سرانجام به بعد عادی خود از جهان چندگانه باز میگردند.