از قدیم عاقل بودن را با آن حالت بی رنگ و بوی «بدون بیماری روانی بودن» توصیف کردهاند. اگرچه آنقدر دربارۀ دیوانگی نوشتهاند که کتابخانهها را پر میکند، اما تا امروز کسی به فکر این نیفتاده که مشخصا به ایدۀ عاقل بودن فکر کند. در جامعهای تحت سیطرۀ افراط و زیادهروی، خودمان را بیش از هر حالتی به دیوانگی نزدیک میبینیم. اگرچه دیوانگی را در نهایت مخرب میدانند، اما اغلب آن را به عنوان چشمۀ جوشان نبوغ، فردیت و بیانگری شخصی دیدهاند. از سوی دیگر، عاقل بودن ما را سر در گم کرده.