جسدی گم میشود و پسرانی برای یافتن آن به دل کوه میزنند. همهجا سفید و مرموز است. آیا هیولایی عظیمالجثه میخواهد انتقام بگیرد؟
گرگی که به اجساد هم رحم نمیکند چه برسد به زندگان.
از سویی زندگان نیز پی این موجود مخوفاند و بیمحابا پیش میروند تا بتوانند با او چشمدرچشم شوند.
چنگیزی با گفتوگویی بینامتنی با رمان موبیدیک اثری نوشته که مخاطب را با ترسی باستانی تنها میگذارد. هراس از چیزی در اعماقِ طبیعتی سرمازده که خشن و بیرحم است. سوز سفید قصهی برفی است که قرار است سرخ شود.