زندگیهای مجردی، مانند نقاط کوری هستند که به چشم نمیآیند. نقاط کوری، مملو از حس کنجکاوی از سمت جامعه. مجردها از خیلی لحاظ مقایسه و قضاوت میشوند. اگر بعد از تلاشهای شبانهروزی، هنوز خانهای اجارهای دارند و یک چهارچرخۀ معمولی، پشت آنها حرفهای زیادی میزنند. میگویند ده سال است توی آن شهر معلوم نیست چه کار میکند که عرضۀ جمع کردن پول و خریدن یک آلونک را ندارد. ممکن است بعد از مدت کوتاهی از کار کردن، پولشان را جمع کنند و خانهای در حد خودشان خریداری کنند. آن موقع هم حرف پشتشان زیاد است. میگویند معلوم نیست از کجا این همه پول درآورده، حتما به جایی وصل است. آنها را به همه چیز وصله و پینه میکنند و انواع کارهای خلاف و غیرخلاف را به نافشان کوک میزنند. آپارتمانی را در نظر بگیرید که در یکی از واحدهای آن دختر یا پسر مجردی زندگی میکند. گویی تمام آن آپارتمان بسیج میشوند تا ببینند آن فرد چطور زندگی میکند، چه چیزی میپوشد، کجا میرود و مهمتر از همه چه مهمانهایی به دیدن او میآیند. نسبت به مهمانهای جنس موافق یک جور موضع میگیرند و نسبت به ورود مهمانهای جنس مخالف که دیگر چشمتان روز بد نبیند. کوچکترین خلافی در آن ساختمان پررنگ میشود. اگر فرد مزبور زن باشد، زنهای همسایه نسبت به او حساس میشوند و هی چپ و راست به او گیر میدهند. شوهرشان که وارد خانه میشود یک جوری به او نگاه میکنند. اگر آن فرد مرد باشد، مردهای همسایه، حساسیت نشان میدهند و سعی میکنند نکات امنیتی را به همسرشان گوشزد کنند. موقعی که در مورد همسایهها حرف میزنند، انگار روحی چیزی در آن واحد زندگی میکند، سرسری از آن عبور میکنند.