مادر گفت: «مردان ایل ما، هیچگاه به سمت سیاهی و سیاهکاری و کارهای بد نمیروند. سیاهیها و بدیها را خاک میکنند، برای همین نقش خطوط سیاه چوقا رو به پایین است. مردان ایل ما همیشه دنبال روشنایی و نور حرکت میکنند، برای همین نقش خطوط سفید چوقا رو به بالاست، رو به خداست، این نقشها از نقوش مکانهای مقدس چند هزارساله گرفته شده است.» ماهخانم پشت و روی چوقای کاکا را به قدم خیر نشان داد و ادامه داد: «دقت کن چوقا باید به گونهای بافته شود که پشت و رو نداشته باشد از هر طرف امکان پوشیدن داشته باشد برای اینکه مردان ایل ما، نباید پشت و رو داشته باشند. باید صاف و یکدست و یکرو باشند، دو رویی در ایل ما جایی ندارد.» بافت چوقا برای قدم خیر لذتبخش شده بود دلش میخواست هر چه زودتر خودش شروع به بافت چوقا کند. دلش میخواست برای همسر آیندهاش بهترین چوقا را ببافد. به فکر فرو رفت. مراد همسر خود را تصور میکرد که چوقای دستبافت او را پوشیده است. در ذهن، مراد را برانداز کرد و نگاهی خیالی به رنگهای چوقایی کرد که در قامت او جا گرفته بود. لبخندی رضایتبخش بر لبانش نقش بست و با تبسم روی خود را از ماهخانم برگرداند.