نویسندگان اروپایی، در قرن هجدهم، داستان کوتاه را به مثابه بیان روایتی تقریباً کنار گذاشتهاند. این رها کردن، به رغم کارهای سارتر و کامو، در فرانسه مثلاً بیش از انگلستان آشکار است. ولی به عکس در آمریکای لاتین داستان کوتاه به مثابه نوع ادبی خاصی، به نحوه افزایندهای پیشرفت کرده است. در کشورهای اسپانیایی زبان، اقبال به آن در حد توجه برزیل و ایالاتمتحده به این نوع است. به تدریج که ادبیات آمریکای به سوی رشد بیشتر تحول میپذیرند، تکنیک و هدفهای داستان کوتاه نیز کمال مییابد، بر اهمیت آن مثابه وسیله بیان افزوده میشود و اصالتش مورد تأکید قرار میگیرد. داستانهایی از: بورخس، مایهآ، کیروگا، ایکاثا، کورتاثار، آندراده، کاساسیا، سانچث، مارسال و ...