داستان گرهِ باز، داستان گمشدههاست. داستان برادری چهل و چند ساله که گمشده، پدری که چهل سال پیش گم شده و خواهرانی که در روزمرّگی گم شدهاند.
اما گم شدن برادر، همه را جمع میکند. خواهران تصمیم گرفتهاند خودشان را از این گمگشتگی نجات دهند و برادرشان را هم پیدا کنند.
داستان از مشهد شروع میشود و به نیشابور میرسد اما همۀ ماجرا در نیشابور جمع نمیشود. آنها در زمان و مکان جابهجا میشوند. به خوزستان سال 59 میروند تا گره زندگیشان را باز کنند.
اما واقعاً گره بسته است؟
داستانی که لیلا عباسعلیزاده نوشته، داستانی است خانوادگی که در زمان به عقب میرود و از عشق و جنگ و دفاع و خانواده میگوید.
از حفظ کردن کانون خانواده، از حس و حال باهم بودن، از تلاش برای حفظ کردن پیوندها.
گرهِ باز، یک عاشقانۀ خانوادگی است که تلاشهای مردم این وطن در کوران جنگ را به خوبی نشان داده است.