ای خوش آن روز که با یار سر و کار بود بی سخن با نگهش فرصت گفتارم بود آن که من بسته ی زنجیری ی مویش بودم وه، چه خوش بود، که او نیز گرفتارم بود شب که مهتاب به خلوتگه من می تابید یار من نیز در اندیشه ی دیدارم بود