انگار همین لحظه از دریا بیرون آمده است
لبها و موهایش تا دم سحر
بوی دریا میدادند.
سینۀ افتان و خیزانش
مثل موج دریا
میدانستم فقیر است
اما همیشه که نمیتوان از فقر صحبت کرد.
در گوشم آرام
ترانههایی از عشق خواند
که میداند در زندگیاش، در نبردش با دریا
چه آموخته، چه اندوخته.