ما کل کشور را زیرورو کردیم تا مدرسهای پیدا کنیم که با خواستههایمان جور دربیاید. به همهجا سر زدیم، مدارس مختلفی را دیدیم و درموردشان اطلاعات زیادی کسب کردیم، اما درنهایت دست خالی برگشتیم. ما عمیقاً باور داشتیم که نظام آموزشی موجود صدماتی جبرانناپذیر به کودکان میزند. حس میکردیم باید هر کاری لازم است انجام دهیم تا محیطی دلخواه خودمان برای فرزندانمان فراهم کنیم. اینگونه بود که مدرسۀ سادبریولی تأسیس شد. اولین دیدگاه مشترک ما این عقیدۀ بنیادین بود که کودک انسان است و شایستۀ این است که مانند انسانی کامل مورداحترام قرار گیرد. اینها کلماتی ساده با نتایجی تکاندهنده و پیچیده بود. نتیجۀ اتخاذ چنین دیدگاهی این بود که برنامۀ کودک برای زندگیاش بهاندازۀ برنامۀ بقیۀ افراد، ازجمله والدین، خانواده، دوستان یا حتی جامعه، مهم است. در مدرسۀ ما، تحت هر شرایطی باید نیازهای درونی کودک در اولویت قرار میگرفت. این عملاً به آن معنا بود که تمام فعالیت بچهها در مدرسه باید بر اساس انگیزۀ درونی خودشان شکل میگرفت، برنامۀ درسی نباید از بیرون تحمیل میشد و هیچ مقررات مستبدانهای نباید وجود میداشت. فضای مدرسه باید آنقدر حمایتگر بود که بچهها خودشان آنچه را میخواستند انتخاب و برای زمانشان برنامهریزی کنند. مبنای ما این بود که همه، بدون استثنا، بهطور کامل و برابر در ادارۀ مدرسه حق اظهارنظر دارند.