این یکی انگار سرک کشیدن به گوشۀ درخشانی از تاریخ است. روزگاری را به یاد بیاورید که آلبر کامو زنده بود و مینوشت. و رنه شار، شاعر سرشناس فرانسوی، هر کتابی که منتشر میکرد، چیزی به ادبیات و فرهنگ و تاریخ جهان اضافه میشد.
این یکی پا گذاشتن به حریم دو روشنفکر سرشناس قرن بیستم است.
خواندن مکاتباتشان. نامههایی که برای یکدیگر فرستادهاند. در آن روزگار نوشتن معنای دیگری داشت. نامه نوشتن هم. همین است که وقتی مجموعۀ مکاتبات آلبر کامو را ورق میزنیم، حیرت میکنیم از اینکه چهقدر نوشته و چهقدر فرصت داشته برای نوشتن.
فرانک پلانی در مقدمۀ کتاب نوشته: این نامهنگاریها گواه دیدار و دوستیای است که اندیشهمان را در باب این شرایطی که واقعاً در زندگی مهم است غنا میبخشد، و گاهی آن را به شکل یک فرصت زودگذر درمیآورد.» نامۀ اول را رنه شار برای کامو نوشته؛ اول برای اینکه بگوید از کالیگولا خوشش آمده و بعد برای اینکه احساس همدلیاش را ابراز کند. این خوش آمدن و همدلی البته متقابل است و همین میشود مقدمۀ نامههایی که تا ۱۹۵۶ ادامه پیدا کردهاند. نامههایی هستند که تاریخ ندارند. اما تاریخ چه اهمیتی ممکن است داشته باشد وقتی همدلی هست، وقتی میل به گفتن و نوشتن هست. شار در آخرین نامه به کامو توصیه میکند که با چاقویی تیز فعالیتهای خستهکنندهاش را ببُرد و دور بیندازد؛ چون چیزی مهمتر از سلامتی نیست.