
اکنون می دونم که چنین حقی ندارم. او اینک زندگی خودش رو داره. سارا رو داره و همسری خوشبخت که نمی دونم کیه و نمی خوام که بدونم. بله حسودم. خدا جون خجل نیستم بلکه به این خصلت می بالم. گرچه حسادت نزدت خدا جون نکوهیده اس. اما من معتقدم حسادت تنها خصلت پسندیده ایه که چون در وجود زنی ریشه کرد باعث میشه با همه ی نیرو و توان پایه های زندگی اش رو با چنگ و دندون نگه داره. اما متاسفانه زمانی در من ریشه گرفت که پایه ی زندگی ام رو از کف دادم. خدایا، خودت می دونی که من زیاد هم مقصر نبودم. سرنوشت به قدری سریع برام رقم خورد که حتی فرصت نشد بفهمم عشق بود یا ترحم که دامن زندگیم رو گرفت ...