داستان حاضر، فریادی علیه تخلیهی زبالههای صنعتی و آلوده کردن بیوقفهی آبهای زمین است؛ زن آهنی آمده است تا از نوع بشر به علت بیمبالاتیهایش، که منجر به آلودگی دریاها، دریاچهها، و رودخانهها شده است، انتقام بگیرد. اولین هدف او انهدام کارخانهی ضایعات است که پدر "لوسی" و بیشتر مردان شهر در آن به کار مشغولاند. لوسی خشم زن آهنی را درک میکند. او نیز آرزو دارد موجودات آبزی را از مرگهای دردناک برهاند، ولی از طرفی میخواهد پدرش را نیز نجات دهد. لوسی نیاز به کمک خارقالعاده دارد و این، "هوگارت" و "مرد آهنی" هستند که به کمک او میآیند...