نوشتن دربارۀ شاهنامه حماسۀ ماندنی استاد توس، علیرغم تصور رایج، همواره دشوار بوده است. نیز برخلاف عقیدۀ شایع میان برخی از خواص علم و ادب، شاهنامه اثر دشوار فهمی هم هست. مردی اندیشمند و شاعری متعهد که از سوی مردم زمانۀ خویش با لقب حکیم نامیده میشده، در دورهای دشوار منظومهای بزرگ آفرید که در جوهر آن ژرفترین دردهای زندگی آدمی نهفته است. گذشته از کهنگی زبان و پیچیدگی مفاهیم برخی از بیتها، که دخل و تصرف کاتبان در طی چند سده بر ابهام آن افزوده است، کیفیت تغییرپذیری عناصر روائی و قابلیت تعمیمپذیری مصادیق و مفاهیم هر داستان، در هر بار مطالعۀاین اثر، چشماندازی نو از موقعیتهای متضاد زندگی و گرههای عاطفی شخصیتها فراروی خواننده میگستراند. اینجانب که به اقتضای تکالیف اداری و کششهای شخصی، طی حدود ۲۵ سال، به دفعات شاهنامه را مطالعه کردهام، امروز بر این اعتقادم که هر بار مطالعۀ برخطی مانند شاهنامۀ فردوسی یا غزلیات حافظ، مثنوی مولوی و … تکرار مکانیکی قرائت قبلی نیست، زیرا هر دفعه با ادراک تعابیری مبهم و مفاهیمی جدید، بعدی تازه از این برخط مکشوف میگردد و نکتهای نو بر دانستههای خواننده افزوده میشود.