این کتاب روایت یکی از داستان های محبوب و خاطره انگیز است که به صورت مصور به چاپ رسیده است. در این داستان، دخترکی کوچک و مهربان با پدر و مادرش در یک خانه قدیمی زندگی می کند. روزی مادر و پدرش با تهدید و سنگ دلی به او می گویند که باید برود و کبریت بفروشد و با پول به خانه برگردد؛ در غیر این صورت از شام خبری نیست و از آن بدتر، کتک سنگینی خواهد خورد. دخترک کبریت فروش با وجود برف سنگین از خانه خارج می شود و مدت ها در خیابان ها پرسه می زند تا بتواند کبریت ها را بفروشد. آیا او موفق می شود با فروختن کبریت ها از کتک پدر و فریادهای مادر جان سالم به در ببرد؟ کتاب را بخوانید تا ببینید.