فدات بشم پرتقال من!
چشم هایم را ریز کردم و گفتم:
- پرتقال؟!
صورتم را سمت آینه چرخاند و گفت:
- به صورت گرد سفید که دورش کلی موی نارنجیه به چه چیزی جز یه پرتقال شیرین می تونه شباهت داشته باشه؟
به صورت خودم از توی آینه نگاه کردم و بعد به چشم های او و گفتم:
_ تو منو با این حرف هات آخرش دیوونه می کنی، می شم په پرتقال دیوونه!