من هیچگاه شاعر چشمهایت نبودهام
وقتی نتوانستم
قطرهی اشکت را به تصویر در آورم
و از جیرجیرک و خار
نالههایت را در آواز بیاورم
من هیچگاه شاعر نبودهام
و نخواهم بود
من نمیتوانم برای بغضهای گرهخوردهات
به باران التماس کنم
و از پاییز خیس دلزدگیها
فصل دوست داشتن را
برایت تحفه آورم