«یاسکا»، «یونس»، «یوسف»، «سوگند» و «توتیا» خواهر و برادر هستند و بعد از مرگ پدر و مادر با «بیبی» زندگی میکنند. یوسف با همکارانش «راحل» و «هامی» در جنگل و یونس به تنهایی در گندمزار کار میکند. تمام کارهای آن گندمزار به تنهایی توسط یونس انجام میشود و هرچه خواهر و برادرهای دیگر به او اصرار دارند تا نیروی کمکی برای آنجا بیاورد، به خاطر عهدی که در گذشته با خواهرش توتیا بسته، نمیپذیرد. توتیا به خاطر دلایلی برای مدتی از آنجا رفته و تنها بیبی و یونس از علت آن باخبر هستند. یاسکا و بقیه، مخصوصا سوگند، همیشه چشمانتظار آمدن او هستند و سعی دارند دریابند که راز گندمزار و رفتن توتیا چه بوده است.