میتوانم چند هنرمند را نام ببرم که با خود من تحصیل کردند و توانستند به دلیل همان تمرینهایشان در دانشکده، هنرمندان موفقی بشوند، اما فلسفۀ عمومی خود من این است که هنر چیزی نیست که از طریق آموزش آن را به کسی بدهی. هنر چیزی است که از زندگی میآید؛ از تجربیات تو و از دیو درون تو. اگر نبود این اتفاقاتی که در زندگی من بهعنوان یک انسان پیش آمده، من هیچوقت نمیتوانستم هنرمند بشوم. یعنی کار من مدیون معلمها و تحصیل تاریخ هنر نیست. کار من انعکاس زندگیای است که داشتهام. البته هر هنرمندی بازتابانندۀ زندگیای است که داشته، قطعا اینطور است، اما فکر میکنم در این شیوۀ سیستماتیک تحصیل مشکلاتی هست. اینطور نیست که با استادان خوب و تحصیل تاریخ هنر تو بتوانی صدای خودت را پیدا کنی و هنرمند موفقی بشوی. این مدلی است که من با آن مخالفم. از طرفی اینکه همهاش در استودیویت باشی و کار کنی چون تو بااستعداد هستی و نیازی به یاد گرفتن نداری هم غلط است. من فکر میکنم دانش و تجربه و خود را در جریان زندگی قرار دادن میتواند به تو شخصیتی بدهد که بتوانی هنرمند شوی.