سه ماه است که قصبه بخشدار ندارد. رسول افندیِ میرزابنویس جانشین بخشدار شده است. او هم بود و نبودش فرق چندانی ندارد… مرد پیر و بیچارهای که از سایۀ خودش میترسد و کاری هم از دستش برنمیآید. ماه نیسان هم از راه رسید. مراجعات برای دریافت مجوز شالیکاری شروع شده است. فصل نقشهکشی مزارع، کرایه کردن زمین، دعوا بر سر آب، دادوستد، موسم رکب زدن و رکب خوردن، همه با هم فرارسیده است. اما هنوز قصبه بخشدار ندارد. نمایندۀ بخشدار، رسول افندی هم میگوید: «من در شالیکاری دخالت نمیکنم. حتی اگه بدونم والی من رو از کار بیکار میکنه، دخالت نمیکنم. نمیکنم که نمیکنم.» و چیز دیگری نمیگوید.
حلبی بعد از اینجه ممد دومین اثر یاشار کمال است که به زبانهای مختلف ترجمه شده است. ماجرای حلبی به وقایع سیاسی و اجتماعی ترکیه در دهههای هفتاد و هشتاد اشاره میکند که هم سرآغاز تحول است و هم در ادامه جنگ قدرت. گرچه سیاستمداران جوان بر سر کار آمده اند، جناح های چپ و راست افراطی هنوز در کشاکشند و شکاف طبقاتی بیداد میکند. حلبی داستان بخشداری جوان و تحصیلکرده است که میخواهد وضعیت اسفناک قصبه را سامان دهد، اما نیت خیر او با منافع ملاکان جمعپذیر نیست و از همه بدتر، ستمدیده که رهایی خود را آرزو میکند و فریاد میکشد عملا خاموش است…