از دیشب که روی تخت افتادم حالا چشمهایم را باز می کنم . ساعت دیواری هفت ضربه می زند. می خواهم از جا بلند شوم و بروم پنجره را باز کنم. باد بیرون می تازد و پنجره را تکان می دهد. کاش باد تو اتاق می پیچید و روزنامه را که کف اتاق افتاده بلند میکرد و به این طرف و آن طرف میبرد. کاش اتاق را از جا میکند و من و اتاق را همراهش میبرد. دلم میخواهد بروم پشت پنجره و تو کوچه را نگاه کنم. نگاه کنم به بچه ها که کیف به دست به مدرسه می روند. مردها را نگاه کنم که سر کارهاشان می روند. دلم می خواهد کیفم را بردارم و بروم تو خیابان، بروم آخر صف اتوبوس بایستم، سوار اتوبوس شوم. بروم دنبال همسایه روبرویی ، تا دم در اداره اش. بروم تا آخر خط اتوبوس . دوباره بلیط بگیرم . سوار اتوبوس شوم و برگردم خانه.
نه . خانه ، نه . تو خیابان بالا و پائین بروم . به اینجا و آنجا سر بزنم. تا ظهر تو خیابانها باشم. مدرسه ها که تعطیل شد، دنبال بچه ها راه بیفتم و هر کس به هم نگاه کند خیال کند که معلم هستم. صبر کنم تا اداره ها تعطیل شوند دنبال کارمندها راه بیفتم .
- از این کتاب تنها یک جلد موجود است.
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست.