کتاب رهایی بشر پاسخی است به همۀ سطحینگریهایی که در روزگار ما حول دو مفهوم عدالت و آزادی تنیده شده است. علاوه بر این، گویی در تقابل و تضاد گذاشتن عدالت و آزادی تعمدی در کار است تا سوسیالیسم را دشمن آزادی معرفی کند. از این رو، مؤلف در کتاب پیش رو ضمن بحثهای نظری و عملی در این خصوص، به رسالت خود، یعنی آگاهی و خودآگاهی، ادای دین میکند: «من کار خود را کردم… تمامش کردم پیش از آنکه تمام شود، پیش از آنکه تمام شوم».
مدتها بود در برابر این پرسش قرار میگرفتم که عدالت برتری دارد یا آزادی. پرسشی همانند آنچه یک سرگردان جاویدان بر سر یک دو راهی از خودش و از هر که میبیند میپرسد. این پرسش در ۱۵ سال اخیر، یعنی از دورۀ دولت اصلاحات به بعد مدام افزایش مییافت. پرسشگر سرگردانتر میشد. من در شگفت بودم که با وجود افزایش دانش اجتماعی، شمار نشریات، گفتوگوها، همایشها و داد و ستدهای فکری آشکار در آن دوره و افزایش یأس و انزوا در دورۀ دولت مهرورزی چرا باز این پرسش تکرار میشود و چرا کمتر کسی پی میبرد که اساساً چنین پرسش سطحی و بینتیجه است. یا به واقع هیچکس بر سر آن دو راهی دلهرهآور قرار ندارد. برای نتیجهبخش بودن خیلی تلاش میکردم که به پرسشها پاسخ عمیقتری بدهم و به پرسشگر، که معمولاً از میان جوانان و روشنفکران جوانتر بودند، بشناسانم، که طرح این سؤال _ بدین صورت خشک که خواستار تمایز قاطع در پاسخ است – نادرست است.