مادامی که قهوه باشد و سایه و سیگار برگ، او آیینهای برای تاریخ ادبیات معاصر ترکیه میشود. سفر او به ایران، اولین رویارویی من با یکی از مشاهیر ادبیات ترکیه بود. از او خواسته بودم تا در حین سفر گپ و گفتی از ادبیات ترکیه و فرانسه داشته باشیم و او قبول کرده بود. وقتی در فرودگاه دیدمش، با مو و ریش سفید، چشمان آبی خسته، تیشرت و جلیقه و شلوار شش جیب روشن به تن داشت. خیلی خاکی و صمیمی. سفر را آغاز کرده بودیم تا ایران را ببیند و بنویسد. او سفرنامهنویس قهاری است. آشنایی او با ادبیات معاصر ایران هم میتوانست در معرفی مشاهیر ادبیات ما به ترکیه گام استواری باشد. گپ و گفت ما از کاخ گلستان شروع شد، در طوس و نیشابور و شیراز و اصفهان ادامه یافت و در کافههای تهران تمام نشد. پیش از بازگشت او به پاریس در استانبول دیدمش و گفتوگویمان تمام شد.