مدتهاست که خودزندگینامه به یکی از محبوبترین انواع آثار ادبی در میان نویسندگان گوناگون از طیفهای مختلف اجتماعی و حرفهای تبدیل شده است. این نوع خاصِ نگارش در کار منتقدان ادبی، فیلسوفان، مورخان و روانشناسان نیز اهمیتی اساسی دارد؛ به اعتقاد ایشان خودزندگینامهها نهتنها درک درستی از سبکهای پیشین زندگی میدهند، بلکه تا حد بسیاری نمایانگر دیدگاه شخصیِ فرد نسبت به جایگاه خود در جهان هم هستند. فیلیپ لوژون، منتقد ادبی، که اثرش در زمینۀ زیستنگاری در دهههای اخیر بسیار تأثیرگذار بوده است، خودزندگینامه را چنین تعریف میکند: «روایتی گذشته نگرانه و منثور که یک شخص حقیقی درمورد وجودِ خودش، و با تمرکز بر زندگی فردیاش، به ویژه رشد و پیشرفت شخصیتش، عرضه میکند.» بیدرنگ ایرادی بر این تعریف وارد میشود: هیچ دلیل مشهودی وجود ندارد که خودزندگینامه را فقط بتوان به نثر نگاشت، و بههرجهت معدود روایتهای خودزندگینامهای وجود دارد که در قالب شعر نگاشته شدهاند؛ از جمله شعر «پیشدرآمد» اثرِ ویلیام وردزورث. بااینحال، دغدغۀ اصلی لوژون فراتر از این و معطوف به مسئلۀ «هویت» در نگارش خودزندگینامه بوده است و «پیمانی» که بین متن و خواننده برقرار میشود، و بهموجب آن میتوان تضمین کرد که نام نویسنده منتسب به یک شخص حقیقی است و راوی و قهرمان داستان یکی هستند. چارلز داروین در مورد خودزندگینامهاش اظهار میدارد زمانی که اقدام به «نگارش گزارش ذیل از خودم کردهام، گویی که مردهام و از دنیای دیگری به زندگی خود نگاه میکنم». سخنان او به یکی از پارادوکسهای اساسی ژانر خودزندگینامه نیز اشاره دارد: ثبت یک زندگی کامل فقط در صورتی امکانپذیر است که «فردی مرده» آن را نگاشته باشد. ظهور خاطرهنویسیها در دهههای اخیر و تداول روبهرشد آنها را میتوان به نوعی واکنشی دانست به مشکلات بازنمایی «کلِ» یک زندگی. این کتاب ضمن تأیید خصوصیات متمایز خودزندگینامه به عنوان یک تکنیک نوشتاری و در نقش نمایانگر تجربه، با کاوش در چنین تحولاتی به روابط اغلب متخلخل بین داستان و خودزندگینامه اذعان میدارد.