«در ساعت یازده شب چهارشنبه جن در آقای مودت حلول کرد» این نخستین جمله داستانِ بلند ملکوت است که همینجا هر مخاطبی را میخکوب میکند. بهرام صادقی در «ملکوت» دست به تجربهگرایی موفقی در ادبیات فارسی میزند که نهایتا این کتاب را به یکی از ماندگارترین آثار معاصر فارسی تبدیل کردهاست. پس از مواجهه مخاطب با چنین جملهی کوتاه و غافلگیرکنندهای، مخاطب خود را آمادهی مواجهه با وقایعی سورئالیستی و فراواقعی میکند؛ و آنگاه در فضای گوتیک و اکسپرسیونیستی که در توصیف فضاها و موقعیتها و شخصیتها حاکم است غرق میشود. همین جمله کوتاه، امضاء قراردادی است مابین نویسنده و مخاطب. قراردادی که در چهار صفحهی نخست داستان قوام یافته و کلیت داستان را شکل میدهد و از هیچ منطق رئالیستی تبعیت نمیکند، به نحوی که مخاطب از خود نخواهد پرسید: "چگونه جن در آقای مودت حلول کرد؟" و یا "چرا دوستان او از این واقعه هیچ تعجب نکردند؟" بلکه با قبول این موضوع در سیر روان و سیال داستان قرار گرفته، به دنبال وحدت درونی آن حرکت میکند. درست مانند داستان "مسخ" که در آن نیز از خود نمیپرسیم چگونه ممکن است شخصی یک روز صبح تبدیل به حشرهای بزرگ شود؟ علاوه بر تأثیر نویسندگان اکسپرسیونیستی که در بالا به آنها اشاره شد، میتوان رگههایی از طنزهای چخوفی را نیز در آن یافت. کتاب «تاویل ملکوت» رهیافتی است به لایههای داستانی و اجتماعی این اثر برجسته ادبیات ایران.