فلسفه هیچ گاه از بررسى مقولات اجتماعى و ساحت هاى گوناگون زندگى جمعى انسان غفلت نورزیده و با روش خاص خود، یعنى استدلال و تعقّل در صدد پاسخ گویى به پرسش هاى اساسى انسان در این زمینه برآمده است; پرسش هایى از این قبیل: آیا بشر موجودى اجتماعى است؟ اگر اجتماعى است، بالاضطرار اجتماع را مى پذیرد یا بالاختیار؟ عدالت چیست؟ آزادى کدام است؟ محدوده آزادى فرد در برابر جامعه تا کجاست؟ حکومت ها چگونه شکل مى گیرند؟ حکومت مطلوب کدام است؟ اهداف حکومت ها چه باید باشد؟
کار فلسفه لزوماً یافتن پاسخ صحیح و دست یابى به حقیقت نیست، بلکه تلاش عقلانى در این مسیر مى باشد. همچنین سیاست مسئله اى است مربوط به جامعه ها و اجتماعات.1 پس کسانى که بر مبناى اصول مشخص و با روشى عقلانى پیرامون این گونه مباحث مى اندیشند کارى فلسفى درباره سیاست کرده اند. از این رو، به آن ها «فیلسوف سیاسى» و به رشته کارى آن ها «فلسفه سیاسى» اطلاق مى شود.