تپش قلب و عرق کردنهای مکرر "ناهید سراج" وقتی شروع شد که دکتر صاد ـ صاحبخانه و ساکن در طبقۀ پایین ـ به او گفته بود که او قاتل آقای جاوید، همسایۀ مجاورشان، است. دکتر صاد که همواره در صدد یافتن راهی به قلب خانم سراج بود، آن روز او را قاتل عاشقهای جوان نامیده بود. ناهید سراج پس از آن مرتب دچار کابوسهایی میشد که او را با لباسی قرمز به مرگ، خصوصا مرگ آقای جاوید، ربط میدادند؛ تا این که آن شب با پوشیدن لباسی قرمز به سراغ دکتر صاد رفت. دکتر با رویی گشاده او را به داخل دعوت کرد و خوشحال از این که بالاخره، قلب او را نرم کرده به پذیرایی از وی، صحبت از موضوعات مختلف و اشارههای غیرمستقیم به خواستهاش پرداخت. در آخرین لحظات، ناهید سراج با دیدن چاقویی که برای پوست کندن میوه به دست گرفته بود، به این فکر میکرد که آیا کابوسهایش از این شب تغییر خواهند کرد؟ و آیا دکتر صاد بازیگر کابوسهای جدیدش خواهند شد؟ داستان مذکور تحت عنوان "عشق روی چاکرای دوم" یکی از ۹ داستان کوتاه کتاب حاضر است. داستانهای دیگر عبارتاند از: آن که شبیه تو نیست؛ ویرگول؛ همین نزدیکی اما؛ من به توان تو؛ ششمین نسل با حرفهای اضافه؛ غم میان بادهای موسمی؛ به چهل روایت دخترانه؛ با تشدید روی جیم؛ و هاروت و ماروت.