میخواهم تا دیر نشده و قبل از آنکه این یا آن سوءظن بروز کند، چند کلمه ای در مورد اطلاعاتم بگویم. مهمترین منبع خبر من یعقوب است، اغلب مطالبی که از او شنیدهام، در اینجا آمده ، این را میتوانم تضمین کنم. میگویم اغلب و نه تمام مطالب، از روی تأمل است که این را میگویم ، این بار گناه از فراموشکاریام نیست . آخر این منم که داستان را تعریف میکنم و نه او ، یعقوب مرده است. وانگهی من داستان او را بازگو نمیکنم ، بلکه دارم داستانی را تعریف میکنم. یعقوب با من سخن گفت ، ولی من دارم با شما حرف میزنم ، این خیلی فرق میکند، زیرا من در آنجا بودم. یعقوب سعی داشت به من حالی کند که چگونه وقایع یکی پس از دیگری روی دادند بیآنکه از دست او کار دیگری برآید ، ولی من میخواهم بگویم که او قهرمان است . یعقوب در هر موضوعی که بازگو میکرد، از ترس خود سخن میگفت ، ولی من میخواهم از شجاعتش بگویم. به طور مثال از این درخت ها ، از این درخت ها که وجود ندارند و من در جستجویشان هستم ، این درختهایی که من نمیخواهم و نباید به آنها فکر کنم و وقتی به آنها فکر میکنم ، چشمانم پر از اشک میشوند ، از اینها یعقوب چیزی نمیدانست و اگر میتوانست احتمالاً از من میپرسید که اینها را از کجا آوردهام. با این وجود من فکر میکنم که اینها هم باید گفته شوند .
- از این کتاب تنها یک جلد موجود است.
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست.