این داستان درباره چگونه راهبه شدن دختری است که ماجرایش را از زبان خودش روایت میکند، او میگوید از همان سالهای اول زندگی یعنی در 6 سالگی داستان راهبه شدنش آغاز میشود، درست زمانی که به «روزاریو» آمده بودند. یک روز که آن دختر به همراه پدرش به بستیفروشی میرود، بستنی تهیهشده مزه تلخی دارد، با آنکه فروشنده تلخی آن را نمیپذیرد اما با شکایت پدر و انجام آزمایشها مشخص میشود که بستنی آلوده به سیانور بوده است و... .